loading...
PäŔä2Ķ3 memarie ƵèĤʼn
Darya بازدید : 12 شنبه 23 دی 1391 نظرات (0)

این تو نیستی که مرا از یاد برده ای

این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند

صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است

 

 

 

 

 

Darya بازدید : 10 شنبه 23 دی 1391 نظرات (0)

یک رنگ باش......

 

فرش هزار رتگ را همه زیر پا می اندازند.......

 

 

 

 

Darya بازدید : 16 جمعه 22 دی 1391 نظرات (1)

كاش كودك بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود

اي كاش كودك بودم تا از ته دل ميخنديدم

نه اينكه مجبور باشم همواره تبسمي بر لب داشته باشم

اي كاش كودك بودمتا در اوج ناراحتي و درد با كمي محبت همه چيز را فراموش مي كردم... 

 


 

Darya بازدید : 13 جمعه 22 دی 1391 نظرات (1)

خدایا باهات حرف دارم،صدامو میشنوی؟؟؟میشنوی صدامو؟؟؟

خـــستـــــــه شــــــــــــــــــــــدم

خسته شدم از بس تو خودم فریاد زدم...

خسته شدم از بس اشکامو از همه پنهووون کردم...

خسته شدم از بس سنگ صبور بودم...

خسته شدم از بس نامردی دیدم و دم نزدم...

خسته شدم خــــــــــــــدا...چرا نمیشنوی صدامو؟چرا نمیبینی اشکامو؟

 


 


 

ما

Darya بازدید : 10 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

ما کشته ی عشقیم

محبت کفن ماست

پرورده ی رنجیم

رفاقت هدف ماست

 

 


Darya بازدید : 10 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

آدمها آنقدر زود عوض می شوند …

آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی

و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است

 


 


Darya بازدید : 11 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

عمریست نشسته ام

پای لرز خربزه هایی

که هیچوقت یادم نمی آید

کی؟!خوردمشان…

 


 


Darya بازدید : 15 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

جالب است ...

که انسانها دو چشم دارند ولی با یک چشم به دیگران می نگرند

و جالب تر اینکه...

انسانها یک چهره دارند اما دورویی می کنند..

 


Darya بازدید : 10 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

وقتی از درد به خود می پیچیدم

همسایه ها گفتند: چقدر قشنگ قر می دهی…

و سالهاست من هنــــــــوز

رقاص پردرد خیابانهایم…



Darya بازدید : 13 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

 

زندگی همچون بادکنکی است...

در دستان کودکی که....

ترس از ترکیدنش لذت داشتنش را از بین میبرد....

 


 


 

Darya بازدید : 12 جمعه 22 دی 1391 نظرات (1)

بغضم از جنس سکوت است و اشکهایم تبلور سخنان بی صدا.....

دیو کدامین قصه مصوتهای الفبایم را اینچنین ربود.....

که چشمهایم فریاد کش صامت هایم شده اند...

وای که اگر این بغض سکوت بشکند..

وای!!!

 

Darya بازدید : 9 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

زندگی به من آموخت هر چیزی قیمتی دارد.....

 

پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود...

 


Darya بازدید : 25 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

هر روز تكراريست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

 


Darya بازدید : 10 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

کاش بزرگ نمی شدم و همان دختر بچه ای می ماندم..

 

که از تهدیدهایش می ترسیدی...

 

Darya بازدید : 13 جمعه 22 دی 1391 نظرات (1)

باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه..

خانه ام کو،خانه ات کو، آن دل ویرانه ات کو....

روزهای کودکی کو....فصل خوب سادگی کو...

یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین..

پس چه شد دیگر کجا رفت خاطرات خوب و رنگین..!!

کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز

یاد باران رفته از یاد،آرزوهای رفته بر باد

باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه،می تراود بی بهانه شایدم گم کرده خانه.....

 



تعداد صفحات : 6

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 115
  • کل نظرات : 56
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 90
  • بازدید کلی : 5,044